در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت:
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه یی روی سایه یی خم شد
در نهان گاه راز پرور شب
نفسی روی گونه یی لغزید
بوسه یی شعله زد میان دو لب
با مداد رنگي روزه آمدنت را نقاشي ميکنم
و جاده هاي رفتنت را خط خطي.
کسي براي من نيست
بيا غلط هاي زندگيم را به من بگو و زير اشتباهاتم را خط بکش
بودنت مثل دريايي مرا در بر ميگيرد
آنجا که تو هستي ماهي ها هم نميتوانند بييند چه رسد به من...
کدام صبح ميايي؟
کدام چمدان ماله توست؟
کدام دست تو را به من ميرساند؟
کدام روز مال من ميشوي؟
بيا که درد دلم را فقط تو ميفهمي...
یه تست روانشناسی جالب! پس به این ده سوال پاسخ بدید تا بفهمید با احساسات و عواطف خودتون چقدر در ارتباط هستید. بعد با جمع زدن امتیاز ها می تونید حالتی رو که به شما نسبت داره رو بخونید. برای پاسخ به ده سوال به ادامه مطلب برید.
ادامه مطلب...
در این خاك زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاك دین
همه دینشان مردي و داد بود وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاك همه دل پر از مهر این آب و خاك
پدر در پدر آریایی نژاد ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردي و فرهنگ بود گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟ خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود همه جاي مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودي دبیر گرامی بد آنکس که بودي دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم برون سر از این بار ننگ آوریم
خدایا چه بلایی داره سرم میاد؟ یهو چی شد؟ چرا روز به روز دارم عوض میشم؟ خیلی ازت دور شدم...اره خدا جون..خودمو گم کردم..تورو گم کردم.انگار روی هوام..سر در گمم.فقط دارم دور خودم میچرخم.
باور کن خسته شدم...از دروغ..از گناه..از پوچی..از خودم........
میدونم سنم خیلی کمه واسه این حرفا ولی من خیلی زود بزرگ شدم.بزرگ بودن رو زود تجربه کردم. شاید بخاطر همینه دلم داره کم کم سنگی میشه.دل من مثل یه اب زلال بود.این خاک هارو کی اولین بار ریخت توی قلب پاکم؟ کی اونو تبدیل به گل کرد؟ اگه همینجوری به حال خودش رهاش کنم این گل سفت و سفت تر میشه و عاقبتی جز سنگ شدن نداره...اونوقت دیگه هیچ جوری نمیشه نجاتش داد جز با شکستنش.هرچند الان ترک هایی ورداشته اما خدا میدونه کی شکسته یشه.
میدونم هنوز خیلی اتفاقات در انتظار منه و خیلی سختی های بدتری رو باید پشت سر بذارم ولی میترسم....میترسم از خودم...
خدا جون...دیگه نمیدونم دوست داشتن چیه....راستی یه خورده از عشق واقعی برام بگو...بگو تا گول این هوس های نقاب زده رو نخورم.ولی خودمونیمااا خیلی نقاب های زیبایی دارن.نکنه نقاب های من هم به همین زیباییه...
نمی دونم چرا هنوز، یاد تو می افتم که با هر قطره ی اشکت، منم مثل تو آشفته ام
نمی دونم چرا منم مثل تو بی تابم شبایی که تو بیداری، به یاد تو نمی خوابم
اون قدر گفتن که آزادی به مرگ ساده تن دادی
شاید از جرم دیروز که به این روز افتادی
منم هم رنگ تو می شم سراغ عشق و می گیرم
که با هر قطره ی خونت منم مثل تو می میرم
پای حرف تو میمونم که امید و به من دادی
منم همراه تو می شم به عشق صبح آزادی
سکوت و میشکنی اینبار بفهمن که هنوز هستی
با فریادت نشون می دی که از هیچی نمی ترسی
داره آروم جون می ده مردی که مرگ و فهمیده
نمی دونم چرا اما آزادی بوی خون می ده!
چرا نمیشه وقتی که دلت میگیره یا وفتی که بارون میاد تنها بری و قدم بزنی؟چرا نمیشه یه خورده هم با دوستا وقت گذروند؟چرا انقدر تبعیض جنسیتی توی کشورمون هست؟هیچکس هیچ جواب قانع کننده ای برام نداره...اخه چرا پسرا خیلی راحت میتونن بیان و با خانوادشون درباره ی دوست دختراشون یا اونی که دوستشون دارن حرف بزنن ولی دخترا همیشه مجبورن یه نقاب به صورتشون بزنن...
باور کنید بیشتر دخترای ایرانی دچار دوگانگی رفتاری شدن.هر لحظه باید یه جور باشن.باید بخاطر اون چیزی که میخوان دروغ بگن.اگه توی کشور ما انقدر محدودیت نبود دیگه کسی برای رابطه برقرار کردن با جنس مخالفش انقدر خودشو به اب و اتیش نمیزد.مثل بچه ها...هرچی به بچه بگی که یه چیزی بده یا جیزه بیشتر میره طرفش.دوست داره اونو تجربه کنه تا ببینه چی هست که این همه خانواده و دیگران روش حساسن.
حرف من این نیست که ازادی مطلق داشته باشیم اما حداقل خانواده ها منطقی فکر کنن.در کنار راهنمایی هاشون اجازه بدن خودمون هم برای خودمون تصمیم بگیریم.نه اینکه تمام حرفاشون رو به ما تحمیل کنن.به زور ازمون بخوان که 100% به حرف اونا عمل کنیم.این زندگی خودمونه نه اونا.یا چرا هرجور که اونا میخوان باید لباس بپوشیم؟اصلا اگه قراره اینجوری باشه چرا ما زندگی میکنیم؟خب خدا عمر مارو بده به اونا که با عقاید خودشون زندگی کنن.
فقط حرف دلم رو زدم.نه میخوام فیلسوف بازی دربیارم نه نظرمو به کسی تحمیل کنم.شاید خیلی ها نظرشون غیر از این باشه.خب شما هم همونجوری فکر کنین.میدونم حرف زدن من بی فایده س و هیچ پدر و مادری با این حرفا رفتارشو عوض نمیکنه ولی من حرفمو زدم...
پی نوشت: امیدوارم اینده ها مثل ما نباشن دیگه...حداقل زندگی کنن.
یک والپیپیر زیبای امویی برای Background کامپیوتر...برای مشاهده و دانلود عکس روی لینک زیر کلیک کنید...خیلی دوستش دارم
http://www.up.iranblog.com/images/4neyy4nuahii9odk77gx.jpg
قبول نیست !
این بارتو چشم بگذار من فراموشت می کنم
فقط تا صد بشمار،
آهسته آهسته
راستی ، ...
من بازی را خوب نمی دانم،
خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را ؟
تورافراموش کنم یا خاطره را ؟
این بازی کی تمام می شود؟؟؟
یه روز سرد خزون تنگ غروب خسته از ادمای شهر شلوغ
خسته از نگاه پر درد زمون از حضور بی نشون حسمون
تو کوچه باغ شب دلواپسی بی ستاره موندم تو این بی کسی
دوباره پیش روم هستی
اگرچه این یه تصویره
اگرچه بی صدا رفتی
صدات برام نمیمیره...
پی نوشت: به یاد کسی که خیلی زود از پیشمون رفت...خیلی بهت احتیاج داریم ولی نیستی اما به زودی ما میایم پیشت.
دوست دارم که...
یه اتاقی باشه گرمه گرم، روشنه روشن، تو باشی، منم باشم. کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید! تو منو بغلم کنی که نترسم، که سردم نشه، که دیگه نلرزم، اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار، پاهاتم دراز کردی، منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم! با پاهات محکم منو گرفتی، دو تا دستتم دورم حلقه کردی! بهت میگم چشماتو میبندی؟ میگی آره! بعد چشماتو میبندی، بهت میگم برام قصه میگی تو گوشم؟ میگی آره! بعد شروع میکنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن، یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمیشن، میدونی؟ میخوام رگ بزنم، رگ خودم رو! مچ دست چپم رو. یه حرکت سریع، یه ضربه عمیق، بلدی که؟! ولی تو که نمیدونی میخوام رگم و بزنم! تو چشماتو بستی! نمیدونی من تیغ رو از جیبم در میارم، نمیبینی که سریع می برم، نمیبینی خون فواره میزنه ... رو سنگای سفید ... نمیبینی که دستم میسوزه و لبم رو گاز میگیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی...! تو داری قصه میگی... من شلوارک پامه... دستم و میذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم میریزه رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا. قشنگه مسیر حرکتش!
قشنگه رنگ قرمزش، حیف که چشمات بسته است و نمیتونی ببینی. تو بغلم کردی، میبینی که سرد شدم! محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم! میبینی نامنظم نفس میکشم، تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! میبینی هر چی محکمتر بغلم میکنی سردتر میشم... میبینی دیگه نفس نمیکشم... چشمات و باز میکنی میبینی من مردم..... میدونی؟
من میترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن... از تنهایی مردن... از خون دیدن... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه!... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم میگیرهها ! بعدش تو همون جوری وسط گریههات بخندی... گریه نکن دیگه خب؟ دلم میشکنه... دلِ روح نازکه... نشکنش خب...؟!
پی نوشت: دیدی چقدر راحت بود؟!
این آزمون حاوی ۱۰ نشانه خطر است که به شما در شناسایی قربانیان عشق کمک می کند : …
ازمون را میتوانید بر اساس رابطه ای که هم اکنون دارید و یا روابط گذشته ی خود و یا روابط تان با مردها به طور عموم پاسخ دهید . اما همه این سئوال های را با صداقت پاسخ دهید گر چه ممکن است از اینکه پیش خودتان اعتراف میکنید ، برایتان خوش آیند نباشد اما روبرو شدن با حقیقت اولین قدم در جهت تغییراست .
به ادامه مطلب برید...
ادامه مطلب...
دیدی که رسوا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دلم بی آرزو عاشق شدم
با اون همه آزردگی بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود وز رشته گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحب دل کنم
وا ز دردی که درمان ندارد فتادم به راهی که پایان ندارد
که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کند
وا ز دردی که درمان ندارد فتادم به راهی که پایان ندارد
که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم از فتنه گردون رهی
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
------------------------------------------------------------------
دو سه شبهدو سه شبه که چشمام بدره خدا کنه که خوابم نبره تو این قفس که زندونه منه
دلم گرفته و منتظره خدا کنه که خوابم نبره
می خوام که دل بدریا بزنم یه سینه حرف و یک جا بزنم
چرا کسی نمیگه بمن عشق و امیدم به کجا رفته
شبا که یکه تنها بمونم با غصه ها تو دنیا بمونم
به کی آخه میتونه بگه اون که پشیمونه چرا رفتهدو سه شبه که چشمام بدره ه ه ه
فردا دوباره پائیز میشه باز دلم زه غصه لبریز میشه باز
ای آسمون بهش بگو پشیمون می شی
به سوز عاشقی قسم که دل خون می شیمی خوام که دل بدریا بزنم یه سینه حرف و یک جا بزنم
چرا کسی نمیگه بمن عشق و امیدم بکجا رفته
شبا که یکه تنها بمونم با غصه ها تو دنیا بمونم
بکی آخه میتونه بگه اینکه پشیمونه چرا رفته
دو سه شبه که چشمام بدره ه ه ه
------------------------------------------------------------------
نوایی نوایی
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائی
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائی
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائیمرنجان دلم را مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخواست به مشکل نشیند
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائیبنازم به بزم، بنازم به بزم محبت که آنجا، محبت که آنجاااا
گدائی به شاهی، مقابل نشینند گدائی به شاهی، مقابل نشینند
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائیبه پا گر خلد خار، به پا گر خلد خار چه آسان براید،چه آسان براید
چه سازم به خاری که بر دل نشیند چه سازم به خاری که بر دل نشیند
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائیغمت در نهانخانه دل نشیند غمت در نهان خانه دل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند به نازی که لیلی به محمل نشیند
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائی
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائی
نوائی نوائی نوائی نوائی همه باوفایند تو گل بی وفائی
------------------------------------------------------------------
رفتم که رفتماز برت دامن کشان، رفتم ای نا مهربان از من آزرده دل، کی دگر بینی نشان
رفتم که رفتم، رفتم که رفتم
از برت دامن کشان، رفتم ای نا مهربان از من آزرده دل، کی دگر بینی نشان
رفتم که رفتم، رفتم که رفتم
از من دیوانه بگذر، بگذر ای جانانه بگذر هر چه بودی هر چه بودم، بی خبر
رفتم که رفتم، رفتم که رفتم
شمع بزم دیگران شو، جام دست این و آن شو هر چه بودی هر چه بودم، بی خبر
رفتم که رفتم، رفتم که رفتم
بعد از این بعد از این، کن فراموشم که رفتم دیگر از دست تو، می نمی نوشم که مستم
با دل دیر آشنا، گشتم از دامت رها بی وفا بی وفا بی وفا
رفتم که رفتم، رفتم که رفتم
رفتم که رفتم، رفتم که رفتم
------------------------------------------------------------------
بگذر از کوی مابگذر از کوی ما، کن نظر سوی ما به هر طرف ببین شروع کنم
در پی من دوان، گشته پیر و جوان از این جنون چه گفت و گو کنم
به گریه ندامتم، ز انتظار بی پایه ای چو می کند ملامتم، ز جفای تو همسایه ای
به گریه ندامتم، ز انتظار بی پایه ای چو می کند ملامتم، ز جفای تو همسایه ای
چه گفت گو برای او کنم بر این بلا چگونه خو کنم
ای فرزانگان بر دیوانگان این ملامت چرا کنید
کم تماشای ما کنید
از من بگذرید، راه خود روید عاشقان ما رها کنید
کم تماشای ما کنید
مگر به شهر شما، قسم شما را به خدا جنون عاشقی تماشا دارد
بسوزد آن که هست و حاشا دارد
من عاشقم و گنه کار آیا همه شما بی گناهید
من گمرهم و بی قرار آیا همه شما سر به راهید
آیا همه شما بی گناهید
------------------------------------------------------------------
رسوای زمانهشمع و پروانه منم، یار پیمانه منم رسوای زمانه منم، دیوانه منم
از خود بیگانه منم، مست می خانه منم رسوای زمانه منم، دیوانه منم
چون باد صبا در به درم با عشق و جنون هم سفرم
شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم، دیوانه منم
ای خدای من، شنانوای من زمین وآسمان تو می لرزد، به زیر پای من
مه و ستاره گان تو می سوزد زناله های من، ز ناله های من
رسوای زمانه منم، دیوانه منم رسوای زمانه منم، دیوانه منم
وای از این شیدا دل من مست و بی پروا دل من
سرمایه سودا دل من رسوا دل من، شیدا دل من
نامه تنها دل من، شام بی فردا دل من مجنون هر صحرا دل من
رسوا دل من، شیدا دل من رسوای زمانه منم، دیوانه منم
رسوای زمانه منم، دیوانه منم رسوای زمانه منم، دیوانه منم
رسوای زمانه منمدیوانه منم
------------------------------------------------------------------
عاشق شدن فایده ندارهدیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره
دیگه دنبال آهو دوین فایده نداره نداره
وقتی ای دل به گیسوی پریشون می رسی خودتو نگه دار
وقتی ای دل به چشمون غزل خون می رسی خودتو نگه دار خودتو نگه دار
دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره
دیگه دنبال آهو دوین فایده نداره ندارهای دل دیگه بال و پر نداری داری پیر میشی و خبر نداری
ای دل دیگه بال و پر نداری داری پیر میشی و خبر نداری
وقتی ای دل به گیسوی پریشون می رسی خودتو نگه دار
وقتی ای دل به چشمون غزل خون می رسی خودتو نگه دار خودتو نگه دار
دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره نداره
دیگه دنبال آهو دوین فایده نداره نداره
------------------------------------------------------------------
گل مولا
گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا
دمت گرمه بزن هو بزن هو گل مولا برام پیش خداوند بزن هو گل مولا
گل مولا گل مولا، گل مولا گل مولا
دلی دارم شکسته به دست غم نشسته
کسی دستم نمی گیرد منم تنهای خسته
کسی دستم نمی گیرد منم تنهای خسته
گل مولا گل مولا، گل مولا گل مولا
نه اشکی تا بریزم، نه پایی تا گریزم نه اشکی تا بریزم، نه پایی تا گریزم
نه یک دست نوازش گر، نه پایی تا گریزم نه یک دست نوازش گر،نه پایی تا گریزم
گل مولا گل مولا، گل مولا گل مولامن نمی دانم که هستم یا علی دستم بگیر
من نمیدانم چه هستم یا علی دستم بگیر
هر که هستم هر چه هستم یا علی دستم بگیر
گل مولا گل مولا، گل مولا گل مولا
گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا
دمت گرمه بزن هو بزن هو گل مولا برام پیش خداوند بزن هو گل مولا
گل مولا گل مولا، گل مولا گل مولا
------------------------------------------------------------------
آیة الکرسی یکی از اون دعاهایی ست که وقتی میخوایم از یه بلای ناگهانی در امون باشیم زمزمه میکنیم.خوندن این دعا واقعا تاثیر داره.به همین خاطر من امروز مطالبی درباره ی این دعا براتون تهیه کردم که خیلی جالبه...
به ادامه مطلب هم برید...
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ*لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ*
ترجمه: خداى یکتا که جز او کسی شایسته ستایش نیست / او همیشه زندهء پا برجای است /(پس) هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد /آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست /مگر می شود کسی شفاعت کند(مردم را) بدون اجازهء او / به پیدا و پنهان ایشان آگاه است / وایشان ذرّه ای از دانش او را احاطه ندارند / مگر به آنچه او بخواهد / دامنه تخت (سلطنت) او آسمانها و زمین است/ نگهداری اینها برایش کاری نیست / و او بلند مرتبه ترین و بزرگ مطلق است. در دین اجباری نیست،فرق میان پیشرفت و سقوط بیان شده است/ پس آن کس که طغیانگر بودامّا به خدا ایمان آورد به بهترین دستاویز نجات (از پرتگاه) رسیده است که پاره شدنی نیست /و خدا شنوا و دانا است./ خدا پشتیبان افراد باایمان است آنها را از تاریکیها بیرون می آورد و به طرف نور میبرد/ به همان صورت به کسانی که طغیان کردند کمک میکند چنان که که آنها را از نور بیرون آورده به درون تاریکیها میبرد/.آنهایند اهل آتش جهنّم و همیشه در آن خواهند بود.
ادامه مطلب...
فریب ما نخور آقا، دروغ می گوییم به جان حضرت زهرا (س) دروغ می گوییم
چه ناله ای؟ چه فراقی؟ چه درد هجرانی؟ نیا نیا گل طاها دروغ می گوییم
تمام چشم به راهی و انتظار و فراق و ندبه های فرج را دروغ می گوییم
دلی که مأمن دنیاست جای مولا نیست اسیر شهوت دنیا، دروغ می گوییم
زبان، سخن ز تو گوید ولی برای مقام به پیش چشم خدا دروغ می گوییم
کدام ناله غربت؟کدام درد فراق؟ قسم به ام ابیها (س) دروغ می گوییم
خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست و ما به وسعت دریا دروغ می گوییم
مرا ببخش عزیزم که باز می گویم نیا نیا گل طاها دروغ می گوییم
پی نوشت: فریب ما مخور آقا...
آهنگ الهه ناز استاد بنان که واقعا معرکه است.آدم و یاد تمام خاطرات شیرین و خوب زندگیش می رسونه. یا حتی بد و شیرین زندگیش. آره... بد! خاطره هایی هم هستند که بد بودن اما الان وقتی بهشون فکر می کنی می فهمی چقدر همون بد هاش هم شیرین بودن و هستن. درسته که جسم نمی تونه به عقب برگرده اما ذهن آدم که می تونه. خدایا شکرت که راهی واسه برگشت گذاشتی. شکرت.
تو هم می دانی چقدر از ثانیه های عمر کوتاهی که بلند به نظر می آید گذشته است؟ و ما هنوز هم یاد نگرفته ایم که باید به زندگی مانند یک جاده نگریست! جاده ای که در آن صحنه هایی را خواهی دید، با کسانی آشنا خواهی شد، و مشکلاتی را تجربه خواهی کرد که یا دلت را می آزارند و یا تو به وجودشان عشق خواهی ورزید، و دوستشان خواهی داشت. اما این را هم بدان که ویژگی جاده این است که همیشه به میل تو پیش نخواهد رفت. به میل ما انسان ها! نمی دانم...
نمی دانم چه زمان یاد خواهم گرفت که در این مسیر نه به کسی دل ببندم که روزی شاهد جدایی اش از خویش باشم و نه از کسی آزرده خاطر شوم که روزی پشیمان بد رفتاری های گذشته ام نشوم. کاش می شد روزی هشیار شوم و بدانم که این جاده فقط محل گذر است و نه توقف. می خواهم همیشه این جمله را به یاد بسپارم که "چون می گذرد غمی نیست!" و هنگام عبور از پیچ ها و سراشیبی های جاده با خود زمزمه اش کنم.
سلام دوستان...این اولین پست که توی وبلاگم میذارم و امیدوارم خوشتون بیاد
دوست داشتم توی اولین اپم یه داستان عاشقانه که خیلی دوستش دارم براتون بذارم.البته فکر میکنم خونده باشینش.بیشتر به این خاطر دوستش دارم که وقتی این داستان ساختگی رو میخونم یاد عشق های ظاهری و پوچ الان میفتم که متاسفانه خیلی هم زیادن.من که فکر نمیکنم توی این دوره زمونه همچین عشق هایی وجود داشته باشه.دوست دارم شما هم نظرتون رو دراین باره بگین...
داستان رو در ادامه مطلب بخونید...
ادامه مطلب...