در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت:
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه یی روی سایه یی خم شد
در نهان گاه راز پرور شب
نفسی روی گونه یی لغزید
بوسه یی شعله زد میان دو لب
نظرات شما عزیزان:
یک نگاه ساده بود!
یک نگاه کودکانه ای که تکیه بر غرور داده بود!
حالت عجیب آشنا شدن
با ترنم غریب درد همنوا شدن ...
پله پله این مسیر
سخت شد ، دراز شد
چکه چکه این نگاه
داغ شد ، نیاز شد!!
آپت جالب بود!
بازم آپ كردي بهم بگو
.gif)
.gif)